سرمقاله ای از محبی نیا با عنون؛تنهایی انسان و عصر حاضر
در تاریخ : 30 دی 1397
نظرات : 0
بازدیدها : 1,039
پایگاه خبری میاندوآب پرس(miandoabPRESS.ir):
جهانبخشمحبی نیا نماینده مردم میاندوآب در مجلس دهم شورای اسلامی در سرمقاله امروز ابتکار با عنوان " تنهایی انسان و عصر حاضر " نوشته؛ امواج بلند و ناشناختهای در راه است که سونامی تغییر میآفریند و مستقیم دوران قدیم و گذشته را هدف قرار میدهد. گذشته به اسطوره تبدیل میشود و سیمایی نو از اقتصاد، جنگ، هنر، هویت، فلسفه و سیاست شکل میگیرد. از بعد اجتماعی ازدواج در معرض انقراض قرار میگیرد و طلاق سهلترین پدیده زناشویی شناخته میشود. اخلاق در سرزمین مادری خویشتن تن به سیاست میدهد و از امتزاج و انفعال اخلاق و قلدری سیاست کینه، بهتان و غرور زاییده میشود. نقشه راه و مسیرهای توسعه و ترقی در پارادایمهای دیروز نمیگنجد. نهتنها دیروز و حال ظرفیت جوابگویی، تنوعطلبی، هوچیگری و امیال و آرزوهای مثبت و منفی نوع بشر را ندارد بلکه هیچکس و نظامی توان مقابله با امواج دگرگونساز را ندارد.
دروازهها به همان میزان که بسته میشود، باز میماند. ارتباط و تعامل، مفهوم کهن را از دست میدهد. امواج میآید و شهرها، خیابانها و خانهها را ناامن میسازد. بنای شورش، منازعه و مناقشه در سیاست، اجتماع و فرهنگ حرف اول از همه در پادگانها، مدارس و دانشگاهها گذارده میشود و چه بسا امنیت از گرو تعهد، قرارداد و قول و قرار رها میشود. انسان در هر دورهای دستهجمعی و گاهی به تنهایی، تنهاییاش را جشن میگیرد. میخکوب شدن در خینهها بایدهای او را آشفته، دمدمی مزاج و وسواسی بار آورده است. انسان از وسوسه که هبوط را خلق کرد نهتنها نیاسوده است بلکه بیشتر هم طالب و خریدار وسوسه شده است. نهلیسیم، طغیان، عصیان و فرار از آگاهی نمونهای از وسوسهها است که شیطان را بر سر سفره عقد و اخوت با انسان کشانده است. اگر هابز انسان را گرگ میدانست امروز انسان شیطان انسان شده است.
شاید فردای ما انسانها خداحافظی با همه الههها باشد که قرنها، انسان را سر کار گذاشتهاند، معطل کردهاند و فقط دلخوش بر آن کردهاند که بیجهت خوش باشد. الهه قدرت، غرور، عیاشی، خوشگذرانی و فریب که وعده وعیدشان در قبرستان شهرهای به تاراج رفته دفن شده است. هماینک از طاق نصرت لیبرالیسم، مارکسیسم، سلطنت و امپراطوری فقط شبحی مانده است که انسان در تغییر، دگرگونی و انقلاب آن را دست به دست میگرداند. کنترل، بازجویی، ترور، وحشت، شکنجه، القاء، فریب، تبلیغات و رجزخوانی یادگار عهد عتیق بود که به راحتی با مدرنیته همآواز و مطرح شد. عجیب است انقلابی امروز تفنگ درباری دیروز را به دست میگیرد و بر قنداق آن بوسه میزند. ماشهها یکطرفه توسط انقلابی دیروز کشیده میشود که امروز محافظهکار شده است و محافظهکار دیروزی برای جبران گذشته انقلابی شده است. انسان عصر حاضر تنها است. در حال غرق است. برای صید، در اقیانوس بیانتهای اینترنت وارد میشود و هیچوقت به ساحل برنمیگردد. گویا همه برای برنگشتن آمدهاند. امواج ما را به هرجا که میخواهد میبرد، به راستی اراده انسان مدعی اثرگذاری کجاست؟
روایت اوضاع ما داستان قلیخان است که با هزار نیرنگ یک هزار قافله را به تاراج برد، اما هیهات نتوانست یک قافله را به آرامش و سلامت به مقصد برساند.
جهانبخشمحبی نیا نماینده مردم میاندوآب در مجلس دهم شورای اسلامی در سرمقاله امروز ابتکار با عنوان " تنهایی انسان و عصر حاضر " نوشته؛ امواج بلند و ناشناختهای در راه است که سونامی تغییر میآفریند و مستقیم دوران قدیم و گذشته را هدف قرار میدهد. گذشته به اسطوره تبدیل میشود و سیمایی نو از اقتصاد، جنگ، هنر، هویت، فلسفه و سیاست شکل میگیرد. از بعد اجتماعی ازدواج در معرض انقراض قرار میگیرد و طلاق سهلترین پدیده زناشویی شناخته میشود. اخلاق در سرزمین مادری خویشتن تن به سیاست میدهد و از امتزاج و انفعال اخلاق و قلدری سیاست کینه، بهتان و غرور زاییده میشود. نقشه راه و مسیرهای توسعه و ترقی در پارادایمهای دیروز نمیگنجد. نهتنها دیروز و حال ظرفیت جوابگویی، تنوعطلبی، هوچیگری و امیال و آرزوهای مثبت و منفی نوع بشر را ندارد بلکه هیچکس و نظامی توان مقابله با امواج دگرگونساز را ندارد.
دروازهها به همان میزان که بسته میشود، باز میماند. ارتباط و تعامل، مفهوم کهن را از دست میدهد. امواج میآید و شهرها، خیابانها و خانهها را ناامن میسازد. بنای شورش، منازعه و مناقشه در سیاست، اجتماع و فرهنگ حرف اول از همه در پادگانها، مدارس و دانشگاهها گذارده میشود و چه بسا امنیت از گرو تعهد، قرارداد و قول و قرار رها میشود. انسان در هر دورهای دستهجمعی و گاهی به تنهایی، تنهاییاش را جشن میگیرد. میخکوب شدن در خینهها بایدهای او را آشفته، دمدمی مزاج و وسواسی بار آورده است. انسان از وسوسه که هبوط را خلق کرد نهتنها نیاسوده است بلکه بیشتر هم طالب و خریدار وسوسه شده است. نهلیسیم، طغیان، عصیان و فرار از آگاهی نمونهای از وسوسهها است که شیطان را بر سر سفره عقد و اخوت با انسان کشانده است. اگر هابز انسان را گرگ میدانست امروز انسان شیطان انسان شده است.
شاید فردای ما انسانها خداحافظی با همه الههها باشد که قرنها، انسان را سر کار گذاشتهاند، معطل کردهاند و فقط دلخوش بر آن کردهاند که بیجهت خوش باشد. الهه قدرت، غرور، عیاشی، خوشگذرانی و فریب که وعده وعیدشان در قبرستان شهرهای به تاراج رفته دفن شده است. هماینک از طاق نصرت لیبرالیسم، مارکسیسم، سلطنت و امپراطوری فقط شبحی مانده است که انسان در تغییر، دگرگونی و انقلاب آن را دست به دست میگرداند. کنترل، بازجویی، ترور، وحشت، شکنجه، القاء، فریب، تبلیغات و رجزخوانی یادگار عهد عتیق بود که به راحتی با مدرنیته همآواز و مطرح شد. عجیب است انقلابی امروز تفنگ درباری دیروز را به دست میگیرد و بر قنداق آن بوسه میزند. ماشهها یکطرفه توسط انقلابی دیروز کشیده میشود که امروز محافظهکار شده است و محافظهکار دیروزی برای جبران گذشته انقلابی شده است. انسان عصر حاضر تنها است. در حال غرق است. برای صید، در اقیانوس بیانتهای اینترنت وارد میشود و هیچوقت به ساحل برنمیگردد. گویا همه برای برنگشتن آمدهاند. امواج ما را به هرجا که میخواهد میبرد، به راستی اراده انسان مدعی اثرگذاری کجاست؟
روایت اوضاع ما داستان قلیخان است که با هزار نیرنگ یک هزار قافله را به تاراج برد، اما هیهات نتوانست یک قافله را به آرامش و سلامت به مقصد برساند.