اخبار میاندوآب » مقالات و پیشنهاد سردبیر » در یک مدار بسته قرار داریم!

در یک مدار بسته قرار داریم!

در تاریخ : 24 بهمن 1397
توسط : miandoab
نظرات : 0
بازدیدها : 743
پایگاه خبری میاندوآب پرس(miandoabPRESS.ir):
نمی­‌دانم توجه کرده­‌اید به کارِ افرادی که در اطراف شما هستند.
یک گچ‌­کار، یک معمار، یک کارگرِ ساختمانی، یک کارگرِ ساده، یک رئیس، یک وزیر و…
کار برخی از افراد با کارِ کسی که در کنارِ دستشان کار می­‌کند(ولو مشابه) فرق می­‌کند و این به‌راحتی قابل رؤیت است.
بعضی­‌ها کارشان را از سر وظیفه انجام می‌­دهند. بعضی‌­ها از سر سیری و برخی دیگر از سر اجبار انجام می‌­دهند.
و متأسفانه عده­‌ی معدودی هستند که کار را از سر «عشق» انجام می‌­دهند! با عشق و علاقه. وقتی آن کار را انجام می‌­دهند، لذت می‌­برند. به محصولشان نگاه می­‌کنند. حتی یک نانوایی که کارش را دوست دارد، شما از حرکات دست و بدنش کاملا متوجه می­‌شوید که کارش ا دوست دارد یا ندارد؟! چطور به ارباب­‌رجوع پاسخ می‌­دهد.
دیده­‌اید بعضی­ وقت­‌ها ممکن است به یک نفر بگویید آقا این هم کار است که تو داری؟ این کار را ولش کن. این کار که درآمدی هم ندارد. ولی دیده­‌اید که تبسمی می­‌کند، سعی می­‌کند کارش را درست انجام دهد. او عاشق کارش است. هرکس که عاشق کارش باشد، حتما خیر می­‌بیند و برنده می‌­شود. اولین علامت و نشانه‌­ی برنده ­شدن هم خیلی ساده است:
خوشحال است.
احساسِ مفیدبودن و اهمیت می‌­کند.
احساس می‌­کند آدم باارزشی است.
رابطه­‌اش با خود خوب است.
یکی از عواملِ معدود و مهمی که در طول عمر تأثیر دارد، این است که کارَت را دوست داشته ­باشی.
در ژاپن تحقیقی انجام داده‌اند تا راز طول عمر را پیدا کنند؛ به این نتیجه رسیده‌اند که کسانی که طول عمر بالایی دارند، در چند چیز مشترک هستند:
۱- این‌که کارشان را دوست دارند.
۲- این‌که به طور متوسط، روزی ۴۵ دقیقه تا ۱ ساعت تحرک بدنی دارند.
عوامل دیگری هم البته هستند که در جای خود عرض خواهم کرد.


از آنجا که من در تهران رانندگی نمی­‌کنم، بیشتر از سرویس آژانس استفاده می­‌کنم و در مسیرهایی که با این رانندگان هم­سفر می‌­شوم، بسیار از آن‌ها یاد می­‌گیرم. وقتی در مورد این موضوع با یکی از آن‌ها حرف می‌زدم، یک داستان حقیقی جالبی را برایم تعریف کرد. ایشان گفتند:

«من دو تا دایی دارم. قبل از انقلاب،آن‌ها در یک رستوران کار می­‌کردند. در آن رستوران یک مشتری که آقای مسنی بود، آمده بودند. دایی‌های من که آموخته ­بودند به بزرگتر احترام بگذارند و کارشان را دوست داشتند، وقتی مشتری به آنجا می‌­آمد، مشتریانشان را دوست داشتند (با این که آنجا مال آن‌ها نبود و آن‌ها در آن رستوران گارسون بودند). این آقا هر چه سفارش داد، دایی­‌هایم برایش آوردند. وقتی می‌خواست برود، از آن دو پرسید حسابش چقدر است؟ حساب  او شده­ بود ۱۱ تومان (که در آن زمان زیاد هم بود).
دو برادر به او گفتند می­شود ۱۱ تومان ولی شما ۱۰ تومان بدهید. پیرمرد نگاهی به آن دو جوان کرد و ۱۵ تومان به آن‌ها داد و گفت: بقیه‌­اش انعام شما. وقتی هم خواست برود، آدرسش را به آن‌ها داد و گفت: فردا به من سری بزنید.
ایشان در یکی از شرکت‌­های بزرگِ دولتیِ آن زمان، مقام و شغلی داشت. دایی­‌های من فردای آن روز نزدِ ایشان رفتند و پیرمرد، هر دوی آن‌ها را استخدام کرد و شغل آبرومندی به آن‌ها داد. کاری که آن‌ها هم دوست داشتند.
دایی‌های او، پارسال، بازنشسته شدند و خواهرزاده­‌ی آن‌ها که راننده آژانس بود، می­‌گفت: دایی‌­هایم همیشه آن مرد مُسن را دعا می‌­کنند و من هم که راننده­‌ی آژانس هستم، تلاش می­‌کنم که کارم را خوب انجام دهم، دوست داشته ­باشم و از آن لذت ببرم. به مسافرم احترام بگذارم. سعی کنم این سفر کوتاه را به یک سفر فراموش‌­نشدنی تبدیل کنم.
شاید همیشه داستان­‌ها به این سرعت به ما پاداش ندهد؛ ولی مهم­ترین پاداش این است که:
من و شما از خودمان رضایت داریم؛ وقتی که کاری را انجام می‌­دهیم که عاشقانه دوستش داریم. نه برای کسبِ پاداش، بلکه برای دلِ خودت و برای آن که به آن کار اعتقاد داری.


چرا ما به همه­‌چیز و همه‌­کس اهمیت می‌­دهیم، جز نظرِ خودمان در مورد خودمان؟

این که شب می­‌خوابیم با خود فکر می‌کنیم،در طول روز کارِ درست را انجام داده‌ایم یا کار غلط؟
اکثرِ مواقع، خودمان را متقاعد می‌­کنیم به کارهای غلط.
همه‌­ی این‌­ها من‌­درآوردی است!
کاری را انتخاب کنید که عاشق آن باشید. اگر عاشقش نیستید و مجبور به انجام آن شوید، لطفاً سعی کنید که به جای مجبور بودن، عاشقِ آن کار شوید. حتی یک کار خیلی ساده مثل واکس‌­زدن و جاروزدن.
خانم‌های خانه!
اکثرِ شما عاشقید.
با این همه مشغله و کار بیرون و درون، خانه‌­تان را تمیز و مرتب می­‌کنید.
همه‌­چیز را شسته‌ ­و رفته می‌­کنید.
از خودتان خوشحال باشید.
اگر من عاشقانه کار کنم، اگر مسئولیت‌پذیر باشم، کارها درست انجام می­‌شود.
عشق عطر و بویی دارد.
ما در یک مدار بسته هستیم.
شمادر هر شغل و حرفه‌ای باشید. اگر عاشقِ کارتان باشید، اگر کارتان را دوست داشته ­باشید، مطمئن باشید آن کارگرِ ساده، آن کارمند، آن خانم، آن دختر یا پسر، از نتیجه‌­ی کار شما بهره خواهد گرفت و عشقِ شما در او جاری خواهد شد و به او یک امید و شوق و احترام ­به­ خود می­‌دهد. و همان عشق، در کارِ او نسبت به نفر بعدی تسرّی پیدا می­‌کند. و وقتی خوب نگاه می­‌کنید، می­‌بینید که اگر سوار ماشینی شدید، اگر به یک بانک مراجعه کردید، یا به شهرداری مراجعه کردید، بازتابِ عشقِ خودتان را می­‌بینید. حتی ممکن است شما را نشناسند. ولی من و شما تأثیرگذار هستیم.
بدانیم کی و چی هستیم و داریم چه کار می­‌کنیم و این را به فرزندانمان نیز منتقل کنیم.
در آموزش و پرورش فرزندانمان بگنجانیم که:
خدمت به کشور و شهر و شرکتی که داریم در آن کار می­‌کنیم.
اگر در خانواده هستیم، مسئولیت قبول کنیم.
بچه­‌هایی که در مدارس هستند، باید یاد بگیرند کارهای داوطلبانه انجام دهند. کارهایی انجام دهند که دوست دارند. و بدون مُزد و فقط به قصد خدمت آن را انجام دهند:
در حدِ تواناییشان مدرسه را تمیز کنند، یا بروند چنگل یا ساحل را تمیز کنند. این­‌ها آب و خاکشان است. متعلق به آن‌هاست.
دکتری دکتر می‌­شود، یا مهندسی مهندس می‌­شود که عاشق کار خود باشد. نه فقط برای عنوان! نه برای مدرک و پول! پول خودش می‌­آید. کارت را دوست داشته ­باش.

من از خودم سوال می‌­کنم:

اگر همه­‌ی پول­‌های دنیا، مقام و شهرت را داشته ­باشی، ولی خوشحال نباشی، به چه دردت خواهد خورد؟
ما همه این‌­ها را کسب می­‌کنیم که از خودمان رضایت داشته­ باشیم و به خودمان احترام بگذاریم.
اگر تمام پول­‌ها را به من بدهند، ولی من کارم را دوست نداشته ­باشم، اصلا آن کار معنا ندارد.
اگر چیدمانِ افراد طوری باشد که عاشقِ کارشان باشند(در کارخانه یا شرکت یا سازمان) کارها تسهیل می­‌شود.
و هنرِ مدیر و مدیریت و سیستمِ راهبری این است که چیدمان‌­ها را درست بگذارد تا افراد از جایگاهشان لذت ببرند.
در استخدام توجه کنید:
کسانی را برای شغل موردنظر استخدام کنند که آن کار را دوست دارند.
بیاییم:
عاشق ­بودن، عاشقانه ­کارکردن، با صمیمیت و مهر کارکردن را تمرین کنیم.
کسانی را که این­گونه کار می‌­کنند، تشویق کنیم. به جای غرزدن به آدم‌­هایی که بد کار می‌­کنند، شخصی را که خوب کار می­‌کند، تشویق کنیم.
کمک کنیم تا جامعه­‌ی بهتری داشته ­باشیم.
خیر و برکتش به خودمان برمی­‌گردد.
به عقیده­‌ی من، تمام این دنیا بر شانه‌­ی عشاق می­‌گردد.
همه جیره‌­خوارِ عشقیم.
آن‌هایی که با عشق کار می­‌کنند، دنیا را اداره می‌­کنند.

نویسنده:محمود معظمی
تگهای مطلب :
 نظر دهید :
نام شما : *
ایمیل شما : *
نظر شما :
کد امنیتی :*
عکس خوانده نمی‌شود